
در صفحه اول دفتر روزنوشتههای سال ۴۰۳ از تریسترام شندی این جمله را به یادگار دارم: «زندگی آدمی چیست! جز غلتیدن از این پهلو به آن پهلو؟ از این غم به آن اندوه؟ راه علت دردی را بستن و راه علت درد دیگری را گشودن؟»
و برای دفتر ۴۰۴ تفالی زدم به گلستان سعدی و فرمود: «هر درختی را ثمرهای معین است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش است و این است صفت آزادگان.»
اگرچه " بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار" اما امید که کیفیت بودنمان آزادمنشانه باشد و ارزشمند🌻
🎙🎼 اینجا و اینجا کمی از سعدی خواندهام.
🌟 تصویر، ارسالیِ محبتآمیزِ دلارامنامیست نسبت به مجموعه شعر"از خودت بگو"