
سرِ استاد کاکاوند سلامت! اونقدر سر کلاس از این شعر نصرت رحمانی با اندوه یاد میکرد که هر وقت اشتیاق اغراقشدهی کسی رو برای رفاقت میبینم با خودم مرورش میکنم و دلم میخواد از همون اول این کلمات رو به قامت رفاقتهای قراردادی ضمیمه کنم:
ای دوست
این روزها
با هر که دوست میشوم احساس میکنم
آنقدر دوست بودهایم که دیگر
وقت خیانت است
انبوه غم حریم و حرمت خود را
از دست داده است
دیریست هیچ کار ندارم
مانند یک وزیر
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کارهای
من هیچ کارهام: یعنی که شاعرم
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی!
*نقاشی به "زلالی یک عشق" اثریست از ایران دروّدی. بعد از پنج سال، دوباره در فاصلهی دو نقطه را خواندم و اینبار جور دیگری او را میفهمم؛ زیبا زیستن زنی به نام ایران را.